Wednesday, August 30, 2006

...

... من برای آدل هوگو گریه کردم ...

Friday, August 25, 2006

خداحافظ سياره سرد و خاموش , پلوتو

Honey, I Shrunk the Solar System
اين عنوان جديدترين خبر امروز در سايت ناسا بود. انجمن بين المللي نجوم پس از تشکيل جلسه اي در پراگ تصميم خصمانه اي بر عليه يکي از سيارات منظومه شمسي اتخاذ کردند که اين خشم و غضب خدايان زميني گريبان پلوتوي بخت برگشته را گرفت.
از زماني که همه ما به ياد داريم و شايد اولين مطلبي که در مورد نجوم در مدرسه و کتابهاي علوم آموخته ايم اين بود که منظومه شمسي نه سياره دارد.اما امروز جديدترين و داغترين اخبار فضايي مربوط به گرفتن نشان افتخارو لياقت سياره بودن , از پلوتو بود ... بعد از هفتادو شش سال پس گرفتن اين عنوان افتخار بايد خيلي سخت باشد ... البته اينهم نتيجه همنشيني با دوستان نا باب و خرده سيارکهاي کوييپر بود
خوب بحث عاقبت به خيري و اين حرفها اگر باشد بايد گفت که پلوتو عاقبت به خير نشد, البته از ديد زمينيان ... چون به هر حال چه ما پلوتو را به عنوان سياره اي در منظومه شمسي قبول داشته باشيم يا نداشته باشيم او همچنان به گردشش به دور خورشيد بدون کوچکترين اهميتي به نظر ما ادامه خواهد داد

Tuesday, August 22, 2006

...

این چند روز مسائلی پیش آمد که سخت فکرم را مشغول کرده است . نمی دانم چرا گاهی مسائل مشابه وآزار دهنده در زمانهای نزدیک به هم رخ می دهند . متاسفانه آن توقع و انتظاری که از درک بالای این نسل می رفت با شواهد موجود جز خیالی باطل نیست . تحصیلکردگانی که معتقدند خواندن یک رشته فنی و یا ادامه تحصیل برای یک دختر چه سودی دارد در حالی که اصل کارش خانه داریست ... معلم پر مدعای زبان که فکر می کند تمام هم و غم یک دختر فقط و فقط ازدواج است ... کارتونی که از زندگی مفید یک زن بچه داری را نمایش می دهد و در نگاه اول جالب اما با مفهومی کاملا سطحی ... و یا دختران تحصیل کرده ای که از زن فقط چهره جنسی اش را به نمایش می گذارند.در دنیایی که زنها سعی می کنند دید منفی گذشته را از چهره شان پاک کنند سعی می کنند تواناییهای فکری و عملیشان را نشان دهند همیشه هستند کسانی که نا آگاهانه همه چیز را خراب می کنند فقط به دلیل برداشت اشتباهشان از روشنفکری و روشنفکر بودن ...لعنت به این مد جدید... دنیا عوض نشده , دید مردم عوض نشده , بی دلیل ادعا نداشته باشید . چهره واقعی یک زن شیرین عبادیست ... مادر ترزاست ... ماری کوریست ... و ... و اکنون انوشه انصاریست ... خدا را شکر می کنم که او ایرانیست تا نگویند زن ایرانی چنین قابلیتی ندارد

عکس از سایت پارس اسکای


Sunday, August 20, 2006

قصه های کودکی

امروز یاد آن کارتونی افتادم که خرس کوچکی که موز خیلی دوست داشت و جعبه موزی که رویش نوشته شده بود پاناما را در رودخانه پیدا کرد و آنجا را سرزمین آرزوهایش دانست و سفر کرد به قصد پاناما ... البته با این تفاوت که به دوستانش گفت و رفت ... اما جالبش این بود که دور دنیا را گشت و رسید به همانجا که خانه اش بود و تازه فهمید پاناما همانجاست ... یادش بخیر کاش همیشه کوچک می ماندم تا یک کارتون را با همان نگاه ساده کودکی می دیدم و لذت می بردم ... از دنیای چند روی آدم بزرگها متنفرم

Thursday, August 17, 2006

رد پا

دوستی همانند سیمان خیسی است که هر چه بیشتر بمانی رفتنت سخت تر می شود ... و اگر بروی رد پایت برای همیشه باقی می ماند

Monday, August 14, 2006

همسفر رنگها

يکي از لذتهاي زندگي من (و البته در حال حاضر تنهاترين) گالري ماه مهر است که بنا به تصادف کلاسهاي زبان ما در طبقه دومش تشکيل مي شود و اين موضوع اشتياق من را براي رفتن به آن کلاس دو چندان مي سازد(البته الان دو جلسه ايست که دير مي رسم و فرصت چرخ زدن در آنجا را ندارم).اما لذتبخش است که براي لحظاتي از ميان تابلوهاي زيبا و غريب نقاشي و يا طرح هاي گرافيکي عجيب و نو عبور کني , در کتابفروشي که در پاسيوساختمان است با وجود گرماي آن قسمت , در ميان کتابهاي هنري, عکاسي وگرافيکي بگردي لحظه اي بنشيني و چند ورقي را بخواني عکسنامه را ورق بزنی يا بر روي ديوار ,اطلاعيه جلسه آزاد نصرالله کسرائيان در مورد عکاسي را ببيني و حسرت بخوري که چرا آن ساعت نمي تواني در جلسه حاضر باشي. در يک کلمه محيط زيبا و دلنشيني است که همانند شهر کتاب نياوران در آن احساس آرامشي بي نظير پيدا مي کنم.تعجب نکنيد من شايد از معدود سيم کشهايي باشم که علاقه ام به هنر ذاتي است . گاهي بايد از تحليل خشک يک مدار يا تبديل لاپلاس و حل معادله برنولي و يا محاسبه ديورژانس يک مسئله الکترومغناطيس به بيراهه زد و همراه شد با سفر رنگها
عکس از گالری ماه مهر

Tuesday, August 08, 2006

من , درفک , زبان

هیچ چیزمزخرف تر از مباحث مطرح شده در یک کلاس زبان نیست ... بطوریکه من در فارسی هم برای بیشتر آنها نظری ندارم چه برسد به انگلیسی . حال فکر کنید این موضوع با یک معلم یا استاد آقا که بخواهد به چند دختر در حدود سنی خودش تدریس کند چه می شود ... به خصوص که استاد ارجمند از نوع جسورش باشد وحتی بخواهد علت علاقه خانمها به خرید را بداند. حیف که حوصله بحث نداشتم تا بگویم همیشه استثنا هم وجود دارد ... خوشحالم که در این دوره زیاد فرصت بحث نداریم و بیشتر وقت به تست می گذرد
پ.ن : از معدود دوستان , آشنایان, غریبه هایی که لطف می کنند و وبلاگم را می خوانند به خاطر تاخیر های طولانی در به روز رسانی وبلاگم عذر می خواهم . عکس پایین هم چندان بی ربط نیست ... کوه درفک در رستم آباد گیلان که درد دلهای بسیاری را در گوشش نجوا کرده ام ... تقدیمیست به یک دوست , غریبه , آشنا