Wednesday, January 03, 2007

انگیزه مرده

مدتی بود که برای زندگی انگیزه داشتم , می دانستم چه می خواهم . دورنمایی که از زندگی در ذهنم داشتم زیبا بود و از نفس کشیدن لذت می بردم ...احساس می کردم آنقدر برایش انگیزه دارم که تا آخر عمر با قدرت پیش بروم با یک خوشنودی دائمی ... اما الان با هر 18 چرخ به خاکی رفته ام ... منهم گم شده ام در روزمرگیهای عادی ای که همیشه از آن گریزان بوده ام ... به هر ترتیبی سعی می کنم که دوباره به مسیرم بازگردم اما بعضی از انگیزه ها برای همیشه مرده اند

پ.ن: گاهی سئوالهای باقی مانده از اصل ماجرا آزاردهنده تر هستند ... گاهی یاد آوری درد کهنه دیگران آزار دهنده تر از خود درد است ... و روزی نیست که در ذهنم یادآوری نکنم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home